مشاهیری كه در اوج مردند
كیت هنری: ماهی سیاه كوچكی بود كه یك روز در رود ارس غرق شد؛ شاید هم غرقش كردند. میرزاده ای بود كه عشق وطن در سر داشت. فروغی كه عاقبت بخیر شد و پروینی كه حصبه گرفت. و یك نفر كه دلش خون شده بود...
در تاریخ معاصر ایران آدم هایی بودند كه همیشه اهتمام كرده اند جریان ساز و تأثیرگذار باشند. اتفاقاً تأثیرگذار هم بوده اند با اینكه فرصت چندان زیادی جهت زندگی در این دنیا نداشته اند. شاید اگر فرصت بیشتری هم جهت زندگی داشتند، اتفاقات جریان ساز بیشتری رقم می زدند.
قصه آن «ماهی سیاه كوچولو» كه در رود ارس غرق شد
«قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر اما مثل قارچ نمو كردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نمی بود، به خود كشیدم، كسی نشد مرا آبیاری كند. من نمو كرد. مثل درخت سنجد كج و معوج و قانع به آب كم و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم می گوید: اگر ایران را میان ایرانی ها تقسیم كنید، از همین بیشتر نصیب تو نمی گردد.»
اینها را نویسنده «ماهی سیاه كوچولو» درباره خودش نوشته است كه یك آموزگار، منتقد اجتماعی، داستان نویس، مترجم و پژوهشگر فولكلور آذربایجانی بود.
صمد بهرنگی در ۱۸ سالگی شغل آموزگاری را برای خودش انتخاب نمود. اما او یك آموزگار معمولی نبود چون حق آموزش كودكان دور از مركزی را كه به زبانی غیر از زبان فارسی سخن می گفتند به رسمیت شناخت. بهرنگی به كتاب های درسی انتقاد می كرد كه این كتاب ها جهت زندگی شهری نوشته شده اند. مثلاً در این كتاب ها به بچه ها یاد نمی دهد كه اگر برف سنگین آذربایجان ارتباط روستا را با خارج قطع كرد و نفت سفید در ده پیدا نشد و خودت مریض و بی دارو و درمان و تنها بودی چكار باید بكنی. بدین سبب روش های زندگی مناسب آنان را آموزش داد و كوشش كرد كودكان را به یادگیری، علاقه مند كند. بهرنگی تلاش می كرد پدر و مادر بچه ها را راضی كند كه به جای بكارگیری بچه ها در كشتزار و گله داری، آنها را به مدرسه بفرستند.
این تلاش های آموزشی صمد بهرنگی همزمان با موج تلاش ها برای به رسمیت شناختن حقوق كودكان در ایران بود. با این وجود او فقط ۲۹ سال زمان داشت تا در این دنیا زندگی كند.
درباره مرگ صمد بهرنگی قصه های متعددی وجود دارد. برخی معتقدند او به قتل رسیده است اما برادرش اسد بهرنگی مرگ او را این گونه روایت می كند: «من به وسیله تلفن از دوستی شنیدم برای صمد حادثه ای پیش آمده. رفتم نزد كاظم سعادتی. كاظم آن وقت داشت خانه اش را درست می كرد. كارش را رها كرد. مطمئن شدیم كه صمد در آب غرق شده. قرار شد چهار نفر بروند. دو تا از شوهرخواهرهایم، خودم و كاظم سعادتی دو روز آواره و سرگردان گشتیم تا بالاخره جسد را پیدا كردیم (۱۲ شهریور در نزدیكی پاسگاه شتربان در چند كیلومتری محل غرق شدن). توی یك جزیره مانندی در وسط رودخانه بود. بعضی ها می گفتند با افسری او را دیده اند ولی هیچ كس اطلاع دقیقی نداشت كه جریان چه طور بود. دهاتی های آنجا خیلی بامحبت بودند. جسد را آوردند بیرون و شستند. فقط دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود چیزی شبیه فرورفتگی.»
پیكر صمد در گورستان امامیه تبریز دفن شد.
«عشقی» كه درد وطن داشت
میرزاده عشقی همچون پیشگامان شعر نو شناخته می شود و از اولین ادبای معاصر ایران است كه به مقوله شعر نو توجه كرد. شاید شعرهای عشقی به سبب عمر كوتاه شاعری اش هیچ گاه مجال پخته شدن پیدا نكردند اما صراحت لهجه، نكته بینی و تحلیل بسیار فنی وی در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش مشهود است.
او علاوه بر اینكه یكی از شاعران مهم عصر مشروطه بود، همین طور همچون اولین و برجسته ترین روشنفكران كُرد عصر مشروطه به شمار می رفت كه مدافع حقوق بانوان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می كرد.
عشقی مدیر روزنامه «قرن بیستم» هم بود كه با تلاش های وی به زحمت در ۲۰ شماره منتشر گردید. مردم از روزنامه «قرن بیستم» استقبال چندانی نمی كردند و این روزنامه بسیار نامنظم انتشار می یافت تا جایی كه خود میرزاده عشقی می گوید كه روزنامه اش فقط دو مشترك دائمی داشته است.
میرزاده عشقی با رضاخان و جمهوری و با ملك الشعرای بهار و سیدحسن مدرس مخالف بود و مطالب و اشعار تندی مقابل آن دو نوشت اما در جریان غائله جمهوریت كه از دی ماه سال ۱۳۰۲ شروع شد، به دنبال مخالفت با رضاخان و جمهوری، با بهار و مدرس كه آنان باز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد اما از آنجائیكه بسیار زبان تیز و آتشینی داشت و بالطبع گروهی دشمن سرسخت او محسوب می شدند، آتش این زبان را وقتی عشقی ۳۰ سال داشت، برای همیشه خاموش كردند.
میرزاده عشقی در بامدادان دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسكونی اش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، كوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت و چشم از جهان فروبست. دو روز قبل از آن واقعه یكی از دوستانش (میرمحسن خان) بطور اتفاقی در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه كشته شود» را شنیده بود.
مزار وی در ابن بابویه و در گوشه ای متروك قرار دارد.
وقتی «فروغ» عاقبت به خیر شد
«فروغ فرخزاد به اعتقاد من عاقبت بخیر هم شد. بعضی های دیگر عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ پس به آنها اشاره ای نمی كنم و از آنها اسم نمی آورم.» این جملات را مقام معظم رهبری درباره فروغ فرخزاد گفته اند.
فروغ فرخزاد كه بگفته خودش قلبش را چون جامه دانی كهنه در مخملی سبز می پیچید، شاعر نامدار و معاصر ایرانی بود كه ۵ دفتر شعر از خودش به یادگار گذاشت. فروغ درباره بزرگ ترین آرزوی زندگی اش اظهار داشته بود: «آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنج هایی كه خواهرانم در این مملكت در اثر بی عدالتی مردان می برند، كاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به كار می برم. آرزوی من ایجاد یك محیط مساعد برای فعالیت های علمی هنری و اجتماعی زنان است.»
فروغ در سن ۱۶ سالگی با پرویز شاپور (طنزپرداز) ازدواج كرد كه ازدواجی نافرجام بود. سپس این جدایی، فروغ تصمیم گرفت كه سفر كند و زندگی به سبك اروپایی را تجربه كند. با آنكه زندگی روزانه اش به سختی می گذشت اما به تئاتر، اپرا و موزه می رفت و در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا و آشنایی اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز كرد و زمینه ای برای دگرگونی فكری در او فراهم نمود.
هرچند كه یكی از افرادی كه نقش زیادی در تحول فكری فروغ داشت، ابراهیم گلستان بود. نامه هایی انتشار یافته از فروغ وجود دارد كه نشانگر وجود رابطه عاشقانه میان این دو است.
او در میانه سال های ۱۳۴۲–۴۳ یك دفعه دست به خودكشی زد. یك جعبه قرص «گاردنال» خورد كه كار را تمام كند اما خدمتكارش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
شاعر مجموعه های «اسیر»، «عصیان»، «دیوار»، «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» در ۳۲ سالگی مسیر زندگی اش متوقف شد؛ وقتی در ساعت ۴: ۳۰ پس از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ هنگام رانندگی خودروی جیپ ابراهیم گلستان در جاده دروس - قلهك برای تصادف نكردن با اتومبیل مهدكودك، از جاده منحرف شد و جان باخت.
دوستان و علاقه مندانش او را در گورستان ظهیرالدوله به خاك سپردند.
این معما گفته نیكوتر كه «پروین» مرد نیست
نخستین شعرهایش را در هفت سالگی سرود و بعضی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی (۱۱ تا ۱۴ سالگی) او هستند. از كودكی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری به او كمك می كرد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران مانند سعدی یا حافظ را به او می داد تا برمبنای آن شعر دیگری بسراید؛ وزن آنرا تغییر دهد یا قافیه ای نو برایش پیدا كند. همین تمرین ها و تلاش ها زمینه ای شد كه «رخشنده» یا پروین اعتصامی در سرودن شعر تجربه كسب كند.
پروین كوچك، شعرهایش را در حضور شاعران و دانشمندانی مانند علی اكبر دهخدا، ملك الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و نصرالله تقوی كه از دوستان یوسف اعتصامی بودند و بعضی اوقات به خانه او می آمدند، می خواند و مورد تشویق آنها قرار می گرفت.
پروین یك ازدواج ناموفق با پسرعموی پدرش داشت؛ زندگی ای كه تقریباً دو ماه دوام آورد. او تا اختتام زندگی اش با هیچ كس درباره این ازدواج ناموفق سخن نگفت و فقط غزلی درباره ازدواج نافرجامش سرود كه در بیتی از آن آمده است: «رفتی به چمن لیك قفس گشت نصیبت / غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟»
دوران زندگی پروین با صدور فرمان مشروطیت، فروپاشی حكومت قاجار، بر تخت نشستن رضاخان و جنگ جهانی اول همراه بود كه تمامی این رویدادها موجب آگاه شدن پروین به مسائل روزگار خود و حساس شدن او به این رویدادها شد. پروین در دورانی زندگی می كرد كه هر دو یا سه سال تحولی سیاسی رخ می داد. به سبب كمبود روزنامه و دیگر ابزار ارتباط جمعی در آن زمان، تنها راه آشنایی پروین با مسائل سیاسی، پدرش بود. شعر پروین شامل مسائلی چون ظلم ستیزی، فقرستیزی، عدالت خواهی و آرمان خواهی است.
سبك شعری پروین تحت تأثیر تفكر جریان تلفیقی قرار داشت؛ یعنی تركیب شعر سنتی و اندیشه های تازه كه در دیوان اشعار او قابل لمس است. وقتی پروین ۳۴ سال داشت و كتابش در حال آماده شدن برای چاپ دوم بود، به بیماری «حصبه» مبتلا شد. گفته شده سهل انگاری پزشك وی در معالجه پروین سبب مرگ او شده است برای اینكه شبی كه وضعیت پروین بسیار وخیم می شود، خانواده او كالسكه ای به دنبال پزشك معالجش می فرستند اما او نمی آید.
سرانجام پروین اعتصامی در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ درگذشت و در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) در قم و در آرامگاه خانوادگی به خاك سپرده شد.
او در هنگام مرگ، در آغوش مادرش جان سپرد. سپس مرگش، قطعه ای با عنوان «این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده ام» از او یافتند كه معین نمی باشد او چه زمان برای سنگ مزار خود سروده بود.
دل شیر، خون شده بود
مرگ جهان پهلوان، رازی سربسته است و كسی نمی داند نماد پهلوانی ایران آیا خودكشی كرد یا كشته شد!
از او بعنوان «جهان پهلوان» یاد می شود. كتاب های زیادی در وصفش تألیف، فیلمی سینمایی در موردش ساخته شده، حتی تندیسی از وی ساخته شده و در میدان تجریش در شهر تهران نصب شده است. به افتخار او هر ساله به بهترین كشتی گیران ایران «جایزه غلامرضا تختی» اهدا می شود.
تختی در طول زندگی خود به كارهای عام المنفعه پرداخت و خدماتی به محرومان كرد. او عضو جبهه ملی ایران بود و در نهضت ملی شدن صنعت نفت فعالیت داشت.
تختی نخستین كشتی گیر ایرانی است كه موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیك بشود.
یكی از جاهایی كه تختی همیشه می رفت، گل فروشی رز نزدیك چهارراه تخت جمشید (طالقانی كنونی) بود. تختی گل های باغچه خانه اش را می چید و دسته می كرد و می برد گل فروشی كه فروش برود اما هر بار كه گذرش به آنجا می افتاد، مردم دور و برش را می گرفتند و با او گرم حرف زدن می شدند. تختی هم كه می خواست مهربانی آنها را جبران كند از ۱۰ تا دسته گلش، یك دسته هم به گل فروشی نمی رسید.
تختی با ماشین بنز سفیدی كه داشت می رفت گل فروشی. می گویند بچه مدرسه ای ها می آمدند تكیه می زدند به ماشین و كنار او عكس یادگاری می گرفتند. گل فروش حرص و جوش می خورد و از تختی می خواست كه خودش را از بچه ها و مردم پنهان كند. تختی گوش نمی كرد و می اظهار داشت: «مردم برای دیدن من آمده اند؛ چرا باید خودم را پنهان كنم؟»
غلامرضا تختی از سال ۱۳۴۲ بارها به ساواك احضار شد. اطرافیان شاه با ناكامی از نزدیك كردن او به دربار و حكومت، فشارها را بر تختی افزایش دادند. حتی در مواردی تختی از ورود به ورزشگاه ها منع می شد. تختی پرافتخار سپس دوری دوساله از رقابت های ورزشی برای چهارمین بار در بازی های المپیك شركت كرد و برای اولین بار در این بازی ها مدالی كسب نكرد. تختی در سال ۱۳۴۵ هم در بازی های جهانی «تولیدو» شركت كرد و بار دیگر دست خالی به ایران بازگشت.
او در ۱۷ دی ماه ۱۳۴۶ وقتی ۳۷ سال سن داشت در اتاقش در هتل آتلانتیك تهران از دنیا رفت. مرگ او پر از ابهام است.
به گفته «پرویز عرب» از دوستان تختی در گفت وگوی تفصیلی با ایسنا، وی خودكشی كرده است: «قرص آسپرین و تریاك را با هم مخلوط كرده بود و سپس ریختن در لیوان آب، آنرا خورده بود. فجوری، رئیس پزشك قانونی وقت سپس معاینه تختی گفته بود بازوی راست تختی كبود بوده كه دلیل آن هم این بود كه او هنگام جان دادن با دندان بازوی خودرا گاز گرفته بود.»
پس از درگذشت تختی، جبهه ملی در اطلاعیه ای مرگ وی را خودكشی اعلام نمود.
كیهان هم تیتر زد: «دل شیر، خون شده بود»
او چگونه «بر فراز آسمان ها» رفت؟
واروژ هاخباندیان كه با نام هنری واروژان شناخته می شود، از بنیان گذاران موسیقی پاپ ایران است. در دهه پنجاه ذائقه موسیقی جامعه كم كم به موسیقی پاپ گرایش پیدا می كرد و واروژان در این حوزه به فردی محبوب تبدیل شد. وی در سال ۱۳۴۷ برای بار اول برای فیلم «جهنم سفید» به كارگردانی ساموئل خاچیكیان موسیقی نوشت. واروژان به ساخت موسیقی فیلم علاقه مند شد و این امر سبب شد كه این كار را به صورت حرفه ای ادامه دهد. ساخت موسیقی فیلم «حسن كچل» ساخته علی حاتمی كه بعنوان نخستین اثر موزیكال سینمای ایران شناخته شده باز از كارهای واروژان است.
واروژان توانست ترانه های خاطره سازی خلق كند كه در حافظه مردم ماندگار شد. او از عكس و فیلم بیزار بود و حتی كمتر حاضر به مصاحبه می شد. در عمر هنری خود برای ۲۵ فیلم موسیقی ساخت و همین طور برای دو مجموعه تلویزیونی باز موسیقی نوشت. آخرین اثر واروژان در آهنگسازی، ساخت ترانه ای با نام «اجازه» بود كه مرگ، اجازه ساخت به این هنرمند جوان را نداد. واروژان ۴۰ ساله كه از بیماری قلبی رنج می برد، هنگام ساخت موسیقی «بر فراز آسمان ها» اثر محمدعلی فردین سكته كرد و در بیمارستان جم درگذشت.
شریعتی؛ زندان و رهایی
هر چه بیشتر می نوشت و بیشتر می گفت اقبال مردم و جامعه به او بیشتر می شد و در عوض دشمنان دین و ملت را به هراس می انداخت. بنا بر این به كار استادی و آموزشی اش در دانشگاه مشهد اختتام دادند و بعنوان عنصر نامطلوب از تدریس او جلوگیری كردند.
علی شریعتی یكی دیگر از مشاهیری است كه در اوج مُرد. او ۴۴ سال زندگی كرد و علاوه بر شهرت زیادش در امتداد سهم داشتن در انقلاب ایران به سبب كارنامه فعالیت هایش برای احیای مذهب و سنت در جامعه و بیدارگری درباره سلطنت وقت باز شهرت داشته است. از زمان انقلاب تابحال یادبودهای زیادی به یاد او برگزار و اجرا كرده اند و از آن زمان نقدها و تجلیل های زیادی پیرامون آثار، آرا و تأثیراتی كه او بر چند دهه معاصر ایران گذاشته وجود دارد.
علی شریعتی در سال ۱۳۳۷ سپس دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی چون شاگرد اول رشته شده بود، برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد. او جزء معدود دانشجویانی بود كه بجا و بموقع برای ادامه تحصیل و برخورداری از امكانات وسیع علمی روانه غرب شدند. شریعتی سپس بازگشت به ایران مستقیماً به زندان رفت و پس از چند ماه به خراسان زادگاه خویش رفت و به دانشگاه مشهد پیوست و شوق و شوری ناگفتنی در میان دانشجویان بوجود آورد.
در مقطعی پس از ادامه سخنرانی های دكتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد ممانعت به عمل آوردند و كمی بعد حسینیه ارشاد را تعطیل كردند تا دیگر مردم امیدی به شنیدن سخنان دكتر شریعتی نداشته باشند.
شریعتی كه دور از مردم بودن و در خاموشی به سر بردن برایش زجری بزرگ بود، با تمام این ناراحتی ها ساخت و خودرا با نوشتن هر چه بیشتر مشغول كرد ولی بداندیشان ودشمنان سرانجام در مهرماه سال ۱۳۵۳ او را به زندان انداختند و مدت ۱۸ ماه او را در سلولی كم نور و تنها قرار دادند.
سرانجام در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ دكتر شریعتی در سن ۴۴ سالگی به طرز مرموزی دیده از جهان فرو بست و چراغ زندگی پربارش در زمانی كه می رفت تا از آن پس در اوج پختگی و توانایی فكری و عملی سالیان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمین و فرهنگ خویش صادقانه خدمت كند، خاموش شد و یاران وفادارش را در غم از دست دادن عزیزی چون او سوگوار ساخت.
مرگ، اختتام كبوتر نیست
در هشت سالگی برای خود رویاپردازی می كرد و شب ها خواب می دید كه به دور دنیا سفر خواهدنمود.
مریم میرزاخانی نخستین دختری بود كه به تیم المپیاد ریاضی ایران راه پیدا كرد و همین طور نخستین دختری بود كه در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و نخستین فردی بود كه در آزمون المپیاد ریاضی نمره كامل گرفت. میرزاخانی دوره كارشناسی را در دانشگاه صنعتی شریف طی كرد. در این دوره، میرزاخانی اثبات ساده ای برای قضیه شُر یافت كه در ماه نامه انجمن ریاضی آمریكا چاپ شد.
مریم سپس به دانشگاه هاروارد رفت و آنجا بر سر كلاس های كورتیس مك مولن (از برنده های جایزه فیلدز) حاضر شد. میرزاخانی با عنوان استادیار در دانشگاه پرینستون به تدریس مشغول شد. یك سال بعد در سال ۲۰۰۵ نشریه پاپیولار ساینس آمریكا او را بعنوان یكی از ۱۰ ذهنِ جوان جهان برگزید. میرزاخانی تا سال ۲۰۰۸ در پرینستون ماند و در این مدت به درجه استاد تمامی ارتقا یافت. سپس به استنفورد رفت و از اول سپتامبر ۲۰۰۸ در ۳۱ سالگی بعنوان استاد تمام در این دانشگاه به كار مشغول شد.
او به همراه ۹ محقق برجسته دیگر در چهارمین نشست ۱۰ استعداد درخشان نشریه پاپیولار ساینس در آمریكا مورد تقدیر قرار گرفت. به نوشته یواس ای تودی این لیست ۱۰ نفره، شامل محققان و نخبگان جوانی است كه در حوزه های ابتكاری مشغول به فعالیت هستند و با این وجود معمولاً از چشم عموم پنهان مانده اند.
میرزاخانی در سال ۱۹۹۹ میلادی موفق شد چاره ای برای یك مشكل ریاضی پیدا كند. ریاضیدانان مدت های طولانی است كه به دنبال یافتن راه عملی برای محاسبه حجم رمزهای جایگزین فرم های هندسی هذلولوی بوده اند و در این میان مریم میرزاخانی جوان در دانشگاه پرینستون نشان داد كه با استفاده از ریاضیات شاید بتوان بهترین راه را به سمت دست یافتن به چاره ای روشن در اختیار داشت: «محاسبه عمق حلقه های ترسیم شده بر روی سطوح هذلولوی.»
او در سال ۲۰۱۴ برنده مدال فیلدز شد كه بالاترین نشان علمی رشته ریاضیات است و هر چهار سال یك دفعه به دانشمندان برگزیده زیر ۴۰ سال اهدا می شود و از آن به نوبل ریاضیات باز تعبیر می شود. وی اولین زن و اولین ایرانی بود كه موفق به دریافت این جایزه گشت.
در تیر ۱۳۹۶ اعلام گردید میرزاخانی به سبب ابتلاء به سرطان در بیمارستانی در آمریكا بستری شده است. میرزاخانی از چهار سال پیش تر به سرطان پستان مبتلا بوده و این سرطان به مغز استخوان وی سرایت كرده بود. پدر و مادر وی برای مراقبت از او به آمریكا رفتند. وی در ۲۳ تیر ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی در بیمارستانی در كالیفرنیا درگذشت.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب